ستیاستیا، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

حرف هایی برای تو

اینجا ما از زندگی مینویسم اینجا مینویسم باشد هدیه ای به یادگار از طرف ما به تو

دوم

دیروز رفتم سونوگرافی خانم دکتره به زور گفت برو بخواب من نمیخواستم. بازهم نتونستم ببینمت. البته میدونم الان خیلی زشتی پس برای چی ببینمت دپرس میشم عقم میگیره. ببخشیدا خب زشتی دیگه چه کار کنم راستی نگفته بودم به اولین کسی که گفتم خانم بود بعدش به آقا بعد اومدم خونه و به الهه گفتم بعدش علی بعد مامان بابا و سحر بقیه هم یواش یواش فهمیدن دیگه مثلا امیر، دوتا مادرا، زن دایی و خاله فاطی و زهرا که حس کرده بود و فهمید. خلاصه این طور شد دیگه کوچولو این را بدون به قول انیشتین خداوند هیچ وقت تاس نمی اندازد. یعنی اینکه هیچ چیزی را از روی شانس و اقبال رقم نمیزنه یا نمی آفرینه. ما با اینکه خیلی حقیر و پست کوچیک هستیم اما تو زندگی تمام ما نظمی وجود د...
13 مرداد 1393

آغاز

قبل از زدن وبلاگ کلی حرف تو دلم بود کلی حرف میزدم و الان تمام کلماتم فرار کرده اند امروز 7 مرداد طبق سن سونوگرافی تو الان 5 هفته و 5 روزته و طبق سنی که خودم حساب کردم 6 هفته و یک روزته. من 23 تیر بود که فهمیدم تو هستی و 29 تیر بود که به علی گفتم و بعدش الهه و مامان و بابا. البته اولین کسی که بهش گفتم رفته بودیم شب قدر آقا بود بعدش الهه من فکر میکنم در مورد تربیت یه بچه یه انسان چه قدر آدم باید زمان بگذاره من برای اطلاعات خودم در مورد دوران بارداری 9 ماه زمان گذاشتم قبل از بارداریم تا به حد قابل قبولی رسیدم پس حتما برای تربیت بچه باید به اندازه سن اون آدم زمان بگذاره البته قبل از بچه دار شدنش و این غیر ممکنه آدمها ر...
7 مرداد 1393
1